روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســت و خراب از مــی انــگور کنیـــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــرابـــش بدهید...
مست مست از همه جا حـال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلـی از حـــافـــظ

جای تلقـیـن به بالای سرم دف بــزنیــد
شاهدی رقص کند جمله شما کــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیــــد

روی قـبـرم بنویـسیـد وفـــادار برفــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــت

(وحشی بافقی)